به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

یه وقتا چشماتو باید ببندی...

شاید تعریفی که از عشق دارم با دیگران فرق کنه. باز هم تاکید دارم که شاید، نه حتما.

البته تعریف من ( نه این که من برای خودم تعریفی داشته باشم، نه، بلکه اینطوری فهمیدم) گرچه شاید با کلمه هایی که میخوام تایپ  کنم قابل درک نباشه...

از جایی شروع میکنم که عشق شروع شده باشه. یعنی عاشق شده باشی و به چگونگی و زمان آغازش کاری ندارم.

وقتی موجودی به هر دلیل معشوق شد، در این حالت تو دیگه باید نباشی. باید همه ش اون باشه. (کاش منظورم رو کامل بفهمی) کم کم باید همه ی وجودت ، معشوق باشه. اون موقع:

تو چی از زندگی میخوای ؟ : همونی که اون بخواد.

چی دوست داری؟ : هر چی اون دوست داشته باشه.

حتما می پرسی در عوضش چی ؟ اون باید چی کار کنه؟ این به چه درد عاشق میخوره؟

همین دیگه ! اگه عاشق درست و درمونی باشی دیگه دنبال عوض و نتیجه و این حرفها نیستی. همین که عشق اون باهاته عوض همه چی رو پر میکنه تازه سرتر هم هست و بازم بدهکاری. دیگه نتیجه و آخر کار معنی نداره...!

مگه از لذتی که از دوست داشتن و عشق نصیبت شده، چیز بالاتری وجود داره که بخوای به عنوان نتیجه و مزد طلب کنی. از هر کسی که حتی برای یک لحظه هم عاشق شده باشه بپرسی، آه میکشه که (( اون یک لحظه بهترین و زیباترین لحظات زندگیش بوده))

خوب مگه تو اون موقع میتونی ازش بپرسی : (( بابت اون یک لحظه چی گیرت اومد؟))

خیلی از ازدواج ها که من میبینم یک قرارداد بیشتر نیست. خیلی هاش. یک قراردادی که کالای مبادله شده میتونه (( یک مقدار دوست داشتن باشه)) به شرطی که تو هم همون قدر من رو دوست داشته باشی که من تو رو-

اگه حس کنن ( حس کنن، درست و غلطش حالا مهم نیست ) که طرف مقابل کمی کمتر محبت داره، خیال میکنه ضرر کرده ( کاملا یک معامله ) البته حق هم داره چون از اول هم قرار بر این بود که مساوی همدیگرو دوست داشته باشن...

این روزها و مثل خیلی روزهای دیگه که فرصت فکر کردن به من دست میده حس میکنم بیهوده و بی معنی دارم زندگی میکنم. حوصله م سر میره ، دلم میگیره و تا سر حد مردن نا امید میشم. و دونستن این که قرار نیست بهش برسی تموم آروم و قرارت رو ازت میگیره...

*********************

پریشونم ولی...عیبی نداره

همین خوبه که تو داری میخندی

یه چیزایی رو باید دوور انداخت

یه وقتا چشماتو باید ببندی...