به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

جانا سخن از زبان ما می‌گویی ...

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا می خواند

لیک پاهایم درقیر شب است

رخنه‌ای نیست در این تاریکی

در و دیوار به هم پیوسته

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته

نفس آدم‌ها

سر به سر افسرده است

روزگاری است در این گوشه‌ی پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است.

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد

می‌کنم هر چه تلاش 

او به من می‌خندد

نقش‌هایی که کشیدم در روز

شب ز راه آمد و با دود اندود

طرح‌هایی که فکندم در شب

روز پیدا شد و با پنبه زدود

دیرگاهی است که چون من همه را 
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست در این خاموشی
دست‌ها پاها در قیر شب است

سهراب سپهری)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد