به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

...

چرا آن زمانی که سرت داد می کشم

چرا آن زمانی که حرمتت را می شکنم

عقده های زمان را سر تو خالی می کنم

شکست های خودخواسته ام را از چشم تو می بینم

گستاخی های زیاد می کنم

تا آنجا که حق خودم می بینم که پشت به تو بایستم

چرا زمانی که ...

چرا؟

چرا نجیبانه ساکت می ایستی و فقط گوش می کنی؟

چرا یادم نمی آری که چه بودم و از کجا آمدم؟

چرا فقط چند نمونه از بی شمار لطف هایی که در حقم کردی را به یادم نمی آری تا ازخجالت آب شوم؟

و اتفاقا در همان لحظه ها همه ی خوبی هایت را از ذهنم پاک می کنی تا شرمنده نشوم؟

چرا در لحظه هایی که طلبکارانه پرده های احترام را یکی بعد از دیگری پاره پاره می کنم

آرام می ایستی و نگاه می کنی؟

چرا بر سرم فریاد نمی کشی: « ان چیزی که از دست دادنش اینهمه تو را بی حیا کرده فقط یکی از بی نهایت چیزهایی است که خودم به تو عطا کردم»؟

چرا به من نمی فهمانی که چه بودم؟

چه کسی پرورشم داد؟

چرا به سرم نمی کوبی که از خودم هیچ نداشتم؟

....

چرا با همه ی این حرف ها

باز هم به من نزدیکتر می شوی؟

دلم را سبک تر می کنی؟

دست بر سرم می کشی و احساس آرامش می کنم؟

چرا با این حال وقتی که از همه ناامید می شوم و احساس تنهایی می کنم، باز هم سراغم را می گیری؟

آخر مگر تو آدم نیستی؟

آخر مگر تو دل نداری؟

دلت از این حرف ها نمی گیرد؟

تو که کسی را برای درددل کردن نداری!

تو که نامردمی های ما را نمی توانی سر کسی خالی کنی!

تو که هیچ نیازی به من نداری!

..............

خدای من!

خودت خوب می دانی من که این حرف ها را می زنم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد