به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

به نام آرام بخش دلها

حرفهایی برای نگفتن...حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند وسرمایه هرکس،حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

...

 چند تا پراید پشت هم زدن روی ترمز و بوق بوق کنان حرفهایی زدن که چون از دور تماشا میکردم چیزی نمیشنیدم. پژو هم اومد ، سمند ، یه دونه هم زانتیا ... ترافیکی شده بود برای خودش. احتمالا حراجی بوده، آخه برند بازها نگه نمیداشتن و زودی رد می شدن."کمری" و " هیوندا" و ... اصلا نگاه هم نکردند.

تا اینجاش دردی نداشت. اما وقتی دیدم دو سه تا تاکسی سبز و زرد هم هوس کردن شانس خودشون رو امتحان کنن خیلی دردم گرفت. آخه سن راننده تاکسی ها بالا می زد. می خورد بهشون که نون آور خونواده باشن. احتمالا چند تا دختر و پسر هم سن و سال من داشتن.

دردم گرفت که الان خانوماشون دارن خیال می کنن که "شوهر زحمتکشمون داره زیر گرما عرق می ریزه و مسافر جور و ناجور اینطرف و اونطرف میبره." اما نمیدونن که ...

ارزش اعتماد دیگران به آدم چقدره؟!! کدومش بیشتر می ارزه: یه عمر اعتماد زن و بچه  یا نیم ساعت مهمونی با یه مسافری که ماشین به ماشین آدمیت آدمها رو "باطل شد" میزنه؟...


نظرات 1 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 20:53 http://40years.blogsky.com

عجب !
چرا بعضی از این مردها سیر نمی شن !!! تصور رابطه بدون عشق تهوع آوره !!!
اینایی که از دیوار مردم بالا می رِن ، کسی از دیوار خونشون بالا نمی ره ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد